موج وبلاگی دوست شهیدت کیه !؟

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهادت حسین....

بیست ساعت قبل رفتنش بود. سرش را گذاشته بود.
روی کتف بی‌دستش.
- من توی این عملیات شهید می‌شوم.
- آن وقت اسم بچه‌ات را چی بگذارند؟
- مهدی
پدر شهید را بغل کرد. پدر پیشانی حسین را بوسید. حسین رفت طرف سنگر.
انفجار همه جا را با خاک یکسان کرد. ترکش از پشت بدنش وارد شده بود و از جلو زده بود بیرون. قلبش دیگر تحمل ماندن نداشت. متلاشی شد.
پیرمرد دوید طرفش هنوز گرمای آغوشش را حس می‌کرد.
چندلحظه قبل خودش ضربانهای این قلب را شنیده بود.
فریاد وای حسین کشته شد بچه ها بالا بود.
تابوت روی دستهایشان آنقدر سنگینی کرد که شکست.
کفن بی‌تابوت حسین شوری برپا کرده بود


+ نوشته شـــده در شنبه 92 آبان 11 ساعــت ساعت 7:12 عصر تــوسط فرشتــــہ خـــــرّازے | نظر